کس – فارغ از حواشی

آگوست 3, 2013 § بیان دیدگاه

 

یک لحظه پیش از آن که زیر ناخنم تیر بکشد دیواره ی کس ام تیر می کشد و می دانم در جایی از سرم خشم شعله می کشد

یک لحظه پیش از آن که دهانم آب بیفتد دیواره ی کس ام خیس می شود وقتی نگاهم روی نان تازه می افتد

یک لحظه ی کوتاه پیش از آن گلویم خشک شود از ترس

دیواره ی کس ام زبر می شود مچاله میمالد به هم

یک لحظه پیش از آن که طناب را بالا بکشد یا طناب را پاره کند

دیواره ی کس ام جوش می خورد انگار در مسیر آب جوش از وحشت از ناامیدی از اضطراب از ناچاری از بیچارگی از هیچی

 پیش از آن که نگاهی آرام و در سکوت سرم را لای پاهایش بگیرد

دیواره های کس ام وا می شود مثل زخمی گرم که تازه از بیخودی بیهوشی بیدار می شود

یک لحظه پیش از آن گریه ام بگیرد

پیش از آن که  منظره را ببینم

پیش از آن که انگشتم را آرام فشار دهم روی دکمه ی دیوانه وار سند

یک لحظه پیش از آن که بخندم به قهقهه

چیزی شبیه هشدار یا زنگی که واقعه ای را هشدار می دهد می پیچد توی کس ام

 پیش از آن که  توی دهانم فرو کنم دستت را یک لحظه

پیش از آن که دیواری جهان را سرتاسر از من جدا کند

–  با استخوانهایم توی گلویم یک شب تا روز یا یک روز تا شب یا شبها و روزها که پشت هم می رسند و تهوع – یک لحظه پیش از هجوم استخوان به گلو

چیزی حواس کس ام را جمع می کند

یک لحظه پیش از آن که زنده بودن      تن ام را بجرقاند

یک لحظه پیش از آن که پوستم بداند آب     جوش است و مغزم بگوید بپر کنار


در لحظه ای که پایم را می کوبم روی ترمز

انگشتم که له می شود لای در که می کوبم به هم

آگاهی مثل التهاب یا مثل سرمایی که تیر می کشد نیش می زند توی کس ام

 پیش از آن گونه ام بمالد به هرم نفس های روی کس ات

یک لحظه پیش از آن که گونه ام بداند کجاست

کس ام می داند کجاست

و اطلاع می دهد که گونه ام آنجاست

با این حال

ترکیبی از بی اعتنایی

و فراموشی

چهره ای بی شباهت به کس

به این تداوم هشیاری

در انسانی که من ام تنظیم کرده است

من

با نام و دست و پا و چشم ها و گوش و زبان و سر و روده ها و کون و ریه ام روی هم

چیزی نیستم که بیرزم به یک روز از هوشیاری های آگاه و گویای کس ام که در حواشی شهروندی نام اش را پیچیده اند لای منگنه ی کودک و کیر

بیان دیدگاه

این چیست؟

شما در حال خواندن کس – فارغ از حواشی در دست من است و دست به من می برد هستید.

فرا